پایگاه خبری دریچه سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و ... آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ صفحات وبلاگ
شنبه 91 مرداد 28 :: 4:28 عصر :: نویسنده : دریچه نویس
خبرگزاری فارس: سعید شهروز از خوانندگان پرکار موسیقی پاپ که به تازگی قطعه «لحظههای عشق» را ویژه ماه مبارک رمضان اجرا کرده است، از روزههای کلهگنجشکی دوران کودکی و خاطرات جبهه در ماه مبارک رمضان میگوید. ***خواندن ترانههای ارزشی، «دلی» است نه سفارشی! * آقای شهروز چه شد که قطعه «لحظههای عشق» را خواندید؟ ـ قبل از پاسخ به سؤال شما جا دارد واقعه ناگوار زلزله آذربایجان و جانباختگان تعدادی از هموطنان عزیزمان را تسلیت بگویم. برای بازماندگان این حادثه صبر و آرامش طلب میکنم و امیدوارم مشکلاتشان هر چه زودتر برطرف شود. قطعه «لحظههای عشق» به سفارش مرکز موسیقی و سرود صدا و سیما تهیه شده است. ترانه این اثر را حسین غیاثی سروده و آهنگسازی آن به «مهرداد نصرتی» واگذار شد. ایشان با بنده تماس گرفت و گفت این ملودی با صدای من جور است، بنده هم با اشتیاق این کار را قبول کردم. زحمت تنظیم این اثر را رامین عبدالهی بر عهده داشت. این قطعه دو ـ سه روز قبل از آغاز ماه رمضان اجرا شد و اگر کمی بیشتر وقت و انرژی گذاشته میشد، میتوانست تیتراژ یکی از سریالها یا برنامههای ماه رمضان باشد، هر چند که عموماً تیتراژ خوانها عده محدود و از قبل مشخصشده هستند. اگر این قطعه و قطعاتی مانند «ستارهپوش» خوانده میشود، به قول معروف «دلی» است و به خاطر شخص یا سفارش خاصی نیست. *** دوست دارم برای محرم تیتراژ بخوانم * صحبت از تیتراژ شد. اگر شما را مخیّر بگذارند که بین مناسبتهای اعیاد شعبانیه، ماه رمضان، ماه محرم و عید نوروز یکی را انتخاب کنید و تیتراژ مناسبتی بخوانید، انتخاب شما کدام است؟ ـ قطعا ماه محرم را انتخاب میکنم. چون از این ماه و عزاداری امام حسین(ع) خاطرات زیادی دارم. *** با دستکاری شناسنامهام به جبهه رفتم * تا به حال نوحهخوانی هم کردهاید؟ ـ زیاد! خاطرم هست اولین بار حدود 12 - 13 سال داشتم که با بچهها یک هیئت راه انداختیم و من نوحهخوان آن بودم. آن هیئت کمکم پا گرفت و بزرگترها هم به آن پیوستند و من نزدیک به 10 سال در آن مداحی میکردم. *** در سنگر نوحه میخواندم * در جبهه هم مداحی میکردید؟ ـ بله، البته به دلیل اینکه با دستکاری شناسنامه به جبهه رفته بودم، آن زمان سن زیادی نداشتم و بیشتر، قدیمیترها مجلسگردانی میکردند. اما هر از گاهی هم فرصت به من میرسید و برای امام حسین(ع) نجوا میکردیم. *** یک بار به دلیل ضعف ناشی از روزه و گرمای زیاد خوندماغ شدم * خاطرهای از ماه رمضان در جبهه دارید که خاطرتان مانده باشد؟ ـ اگر اشتباه نکنم اواخر بهار یا اوایل تابستان 1366 بود که از کردستان به خوزستان منتقل شدیم. یک موقعیتی بین اهواز ـ سوسنگرد بود و ما آنجا مستقر بودیم. آن زمان موتور تریل در اختیارم بودم و کار پیک را انجام میدادم. خاطرم هست در یکی از روزهای ماه رمضان، داشتم در جاده میرفتم که یک تویوتا خودش را به من رساند و به صورتم اشاره کرد. موتور را متوقف کردم و متوجه شدم «خوندماغ» شدهام، اما هوا آنقدر گرم بود (به قول محلیها «خرماپزان» بود) که اصلا متوجه این موضوع نشده بودم. واقعیت این بود که آن زمان در سحرها و افطارهای جبهه غذای چندانی برای خوردن وجود نداشت و معمولا با نان خشکی که به آب میزدیم، چای و چند دانه خرما خودمان را سرپا نگه میداشتیم و روزه میگرفتیم. *** روزههای کلهگنجشکی جزو خاطرات مشترک همه بچههاست * اولین باری که روزه گرفتید، خاطرتان هست کی بود؟ ـ روزه کلهگنجشکی که جزو ثابت خاطره همه بچههاست. من هم به خاطر دارم با روزه کله گنجشکی شروع کردم. در همان عالم کودکی گاهی هم یواشکی چیزی میخوردیم اما دور دهانمان را پاک میکردیم و دم افطار خودمان را طوری نشان میدادیم که انگار هنوز روزه هستیم. درباره روزه کامل هم دقیق خاطرم نیست چه سالی بود اما قطعا قبل از سن تکلیف بود. چون از زمانی که با دستکاری شناسنامهام به جبهه رفتم، متأثر از فضای معنوی جبهه روزههایم را میگرفتم. موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||